تصویر

مهدی کامجو دوشنبه, 1 بهمن 1386 0 نظر

غوغاي اصغر ...

هر نظر بر گوشه ایی تر می كند یادی از غوغای اصغر می كند گفت : "بابا ، بی برادر مانده ایی بی كس و بی یار و یاور مانده ایی ؟ گر تو تنهایی بگو من كیستم اصغرم ، اما نه اصغر نیستم خیز و اسماعیل را آماده كن سجده شكری بر این سجاده كن ای پدر حرف مرا در گوش گیر خیز و این قنداقه در آغوش گیر خیز و با تعجیل میدانم ببر بر سر نعش شهیدانم ببر" آب و اقیانوس را آواز داد آخرین ققنوس را پرواز داد خون اصغر آسمان را سیر كرد خواب زینب را چه خوش تعبیر كرد

اشتراک گذاری -

برچسب -

همه نظرات

مرتب شده بر اساس :