تصویر

مهدی کامجو سه شنبه, 23 آبان 1391 0 نظر

تازه آمده بود پيش ما

تازه آمده بود پيش ما. رفته بود جاي پرتي داشت سنگر مي‌كَند؛ آن‌هم نصف شب. يكي دو تا از بچه‌ها را صدا كردم و گفتم: «بيچاره اينقدر بچه‌اس كه ترسيده، ترسيده و داره سنگر درست مي‌كنه.» يكي دو ساعت بعد كه كارش تمام شد، كارش شروع شد. صداي دعا مي‌آمد و استغاثه. براي خودش قبر كنده بود نه سنگر.

اشتراک گذاری -

برچسب -

همه نظرات

مرتب شده بر اساس :