مهدی کامجو چهارشنبه, 25 اردیبهشت 1392 0 نظر
ازکجا آمده ام ؟به کجا می روم ؟ کیست این گره را بگشاید ؟چرا گاهی شاد و گاهی ناشادم ؟از امری خندان و از دیگری گریانم ؟شادی چیست ؟ اندوه چیست ؟ خنده چیست ؟ گریه چیست؟می بینم ، می شنوم ، حرف می زنم ، حفظ می کنم ،یاد می گیرم،فراموش می شود ،به یاد می آورم ،ضبط می شود ،احساسات گوناگون دارم ،ادراکات جور واجور دارم ،می بویم ،می جویم ،می پویم ،رد می کنم ، طلب می کنم ، اینها چیست ؟چرا این معادلات به من دست می دهد ،از کجا می آید ؟و چرا می آید ؟کیست این معما را حل کند ؟چرا خوابم می آید ؟ خواب چیست ؟ بیدار می شوم بیداری چیست ؟ چرا خوابم می آید ؟ نه آن از دست من است و نه این ،خواب می بینم ،خواب دیدن چیست ؟تشنه می شوم ،آب می خواهم ،تشنگی چیست ؟ آب چیست ؟ اکنون که دارم می نویسم به فکر فرو رفتم که من کیستم؟این کیست که اینجا نشسته و می نویسد ؟نطفه بود و رشد کرد و بدان صورت در آمد ،آن نطفه از کجا بود؟چرا به این صورت در آمد ؟صورتی حیرت آور در آن نطفه چه بود تا بدین جا رسید ؟در چه کارخانه ای صورتگری شد و صورتگر چه کسی است ؟آیا موزون تر از این اندام و صورت می شد یا بهتر از این و زیباتر از این نمی شد ؟این نقشه از کیست ؟وخود نقاش چیره دست کیست ؟و چگونه بر آبی به نام نطفه این چنین صورتگری کرد آن هم صورت و نقشه ای که اگر بنا وساختمان آن و غرفه ها و طبقات و اتاق های آن و قوا و عمْال وی وساکنان در اتاق ها و غرفه هایش و دستگاه گوارش و بینش و طرح نقشه و پیاده شدن آن و عروض احوال و اطوار و شوون گوناگون آن را شرح داده شود ،هزار ویک شب می شود ولی آن افسانه است ؟و این حقیقت آنگاهی تنها من نیستم ،جز من این همه صورت های شگرف ونقشه های بوالعجب و از جانداران دریایی و صحرایی و از رستنیها و زمین آسمان و ماه وخورشید و ستارگان ونظم و ترتیب حکم فرمای بر کشور وجود و وحدت صنع ،وچهره زیبا و قد وقامت دلربای پیکر هستی نیز هست ،که در هر یک آنه چه باید گفت و چه توان گفت و چه پرسشهایی پیش از پیش که در یک یک آنها پیش می آید ؟ودر مجموع آنها عنوان میتوان کرد ،حیرت اندر حیرت ،حیرت اندر حیرت !! هر چه می بینم متحرک و حرکت می بینم ،همه در حرکت اند ،زمین در حرکت آسمان در حرکت ،ماه و خورشید و ستارگان در حرکت ،رستنی ها در حرکت ،شاید آب و هوا و خاک و دیگر جمادات هم در حرکت باشند ومن بی خبر از حرکت آنها ،چرا همه در حرکت اند ؟ اگر محرک داشته باشند آن محرک کیست؟وچگونه موجودی است ؟ و تا چه قدر قدرت و استطاعت دارد که محرک این همه موجود عظیم است ؟ آیا خودش هم متحرک است یانه ؟اگر متحرک باشد محرک میخواهد یا نه ؟اگر بخواهد محرک او چه کسی خواهد بود و همچنین سخن در آن محرک پیش می آید و همچنین...!! و آنگهی این همه چرا در حرکت اند ؟ اگر احتیاج نباشد حرکت نیست ،احتیاج این همه چیست ؟ آیا همه را یک حاجت است یا دارای حاجت های گوناگونند ؟ وچون احتیاج است عجز و نقص است که به حرکت به دنبال کمال می روند ودر پی رفع نقص خودند ،آیا همه موجودات مشهود ما ناقص اند و کامل نیستند ؟ چرا ناقص اند ؟ کامل تر از آنها کیست ؟ وخود آن کمال چیست ؟و چون به دنبال کمال می روند نا چار ادراک عجز و نقص احتیاج خود کرده اند ،پس شعور دارند ،توجه دارند ،توجه دارند ،قوه دراکه دارند ،حقیقتی دارند که به این فکر افتاده اند . کودکان به مدرسه می روند در حرکت اند ،خواهان علمند ،وبه دنبال علم می روند ،درختان رشد می کنند ،پس در حرکت اند و به دنبال حقیقتی وکمالی رهسپارند . حیوانات همچنین شاید جمادات هم اینچنین باشند که سنگی در رحم کوه کم کم گوهری ،کانی ،گرانبها می شوند . زمین را می نگرم ،ستارگان را می بینم ،بنی آدم را مشاهده می کنم ،حیوانات جور واجور که به چشم می خورند درختهای گوناگون که دیده می شود گلهای رنگارنگ به نظر می آید ،در همه مات و متحیر ،با همه حرف های بسیار دارم . هرگاه در مقابل آینه می ایستم سخت در خود می نگرم و به فکر فرو می روم که تو کیستی؟و به کجا می روی ؟چه کسی تورا به این صورت شگفت در آورده است ؟! ( ص 96 تا 99 صراط سلوک - علامه حسن حسن زاده آملی )
همه نظرات