مهدی کامجو چهارشنبه, 22 اسفند 1386 0 نظر
ز آن طشت پر زلخت جگر در مقابلش …….پیدا بود که زهر چه کرده است با دلش …….مظلوم چون علی و به مظلومیش گواه …..آن پاره های دل، که بود در مقابلش …….او حاصل نبوّت و بیداد دشمنان …..از آب شعله خیز، شرر زد به حاصلش …….عمر حسن ز عمر علی سخت تر گذشت …….تا آن که مرگ آمد و حلّ کرد مشکلش ……از ورطه ای که بود کران تا کران ملال …….موجی زد و رساند، شهادت به ساحلش ……..هر مرد راست محرم دل همسرش، ولی ……..غربت ببین که همسر او گشته قاتلش ……از زهر، پاره پاره و از صبر، ریز ریز ………قرآن برگ برگ شهادت بود
همه نظرات