مهدی کامجو دوشنبه, 23 اردیبهشت 1387 0 نظر
دوباره مي روم سراغش , بي آنکه بدانم آخرين بار کي رفتم . يک ساعت پيش ؟ يک هفته پيش؟ يا شايد يک ماه پيش. مي دانم آخر بي معرفتهاي جهانم . هر وقت کاري دارم مي روم. هميشه هم با دل پر. يک لحظه بال در مي آورم تا خود خدا. يک نفس بال مي زنم و آنجا از خود خودش حاجتم را مي گيرم و بر مي گردم همينجا روي زمين. فرود مي آيم . در جانمازم . لذت پرواز مدتها زير پوستم باقي مي ماند . آنقدر که کمتر پرهايم را به گناه آلوده کنم . مي روم و ديگر تا مدتي پيدايم نمي شود . تا وقتي کاري دارم . خيلي بيمعرفتم ...
همه نظرات