مهدی کامجو پنج شنبه, 19 آذر 1394 2 نظر
امشب بیا که تشنه ی یک همنشینیام دیگر امید نیست که فردا ببینیام فردا، مرا ـ تمام مرا ـ باد میبرد ای کاش، جای باد، تو امشب بچینیام خورشید، فرصتی ست که از من گذشته است تاریک، مثل سایه ی تنگ پسینیام لحظه به لحظه از دلِ هم دورتر شدیم از بس تو آن همانی و من این همینیام دیگر، من آن چنان که تو هستی، نمیشوم آخر تو جای من، چه کنم؟ این چنینیام ! با این همه، هنوز دلی مانده، دیر نیست من که هنوز عاشق عشق آفرینیام
همه نظرات
یکشنبه, 6 دی 1394
بسیارعالی و دلنشین
مائده
دوشنبه, 7 دی 1394
بسیار عالی و زیبا
مائده