مهدی کامجو 1387/08/7 ویرایش
تماشايي ترين تصــــــــوير دنيـــــــــا ميشوي گاهي دلم مي پاشد از هم بس كه زيبا مي شوي گاهي حضــــــور گاه گاهــت بازي خورشيد با ابر است كه پنهان ميش...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1387/08/7 ویرایش
مي خواهم بدون اسارت دوستت بدارم، با آزادي كنارت باشم، بدون اصرار تو را بخواهم، با احساس گناه تركت نكنم، با سرزنش از تو انتقاد نكنم و با تحقير به تو كم...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1387/08/7 ویرایش
ديوانه باش تا غمت ديگران خورند * عاقل مباش تا غم ديگران خوري ديوانه را ز محبت توان کرد رام * ما را محبت است که ديوانه مي کند
ادامه مطلبمهدی کامجو 1387/08/6 ویرایش
مثل درخت باش که در تهاجم پاييز هر چه را از دست مي دهد روح زندگي را در خويش باقي مي گذارد.
ادامه مطلبمهدی کامجو 1387/08/5 ویرایش
سخن عشق تو بي آنكه برآيد به زبانم زنگ رخساره خبر ميدهد از سر نهانم گاه گويم كه بنالم ز پريشاني حالم گاه گويم كه عيان است چه حاجت به بيانم
ادامه مطلبمهدی کامجو 1387/08/2 ویرایش
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ برایش صادقانه می نویسم: برای آنکه باید باشد و نیست
ادامه مطلبمهدی کامجو 1387/08/1 ویرایش
هنوزم چشماي تو مثل شباي پر ستارس هنوزم ديدن تو برام مثه عمر دوبارس هنوزم وقتي مي خندي دلم از شادي مي لرزه هنوزم با تو نشستن به همه دنيا مي ارزه اما ا...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1387/08/1 ویرایش
لبت نه گويد پيداست مي گويد دلت آري كه اينسان دشمني يعني كه خيلي دوستم داري دلت مي آيد آيا از زباني اينچنين شيرين تو تنها حرق تلخي را هميشه بر زبان دار...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1387/08/1 ویرایش
نميداني كه چه سخت شب تا سحردويدن * به طلوع صبح يك عشق ولى هرگز نرسيدن