مهدی کامجو 1386/10/9 ویرایش
اگر من جاي او بودم . همان يك لحظه اول، كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بي وجدان جهان را با همه زيبايي و زشتي، به روي يكدگر، ويرانه ميكردم عجب صبري خد...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/8 ویرایش
عشــق يعنـي لايـق مريـــم شــدن عشــق يعني با خـدا هـم دم شدن عشــق يعنـي جـام لبـريز از شـراب عشــق يعني تشنگي يعني سراب عشــق يعني خواستن و له له زد...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/8 ویرایش
مداد رنگي ها مشغول بودند...به جز مداد سفيد ... هيچ کسي به او کار نمي داد همه مي گفتند: {تو به هيچ دردي نمي خوري} ... يک شب که مداد رنگي ها توي سياهي ک...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/8 ویرایش
اى امام درد یا مولا على، عاشق شبگرد یا مولا على معنى غیرت خروش چشم تو مردتر از مرد یا مولا على اى لطافت خیز معشوق سحر یا امام الورد یا مولاعلى همچو ر...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/8 ویرایش
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/8 ویرایش
آدمــــک آخــــر دنیـــاست ، بخند آدمک مرگ همین جاست ، بخند آن خدایی که بــــزرگش خـواندی به خدا مثل تو تنهــاست ، بخند دستخطی که تـــو را عاشق کرد شو...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/8 ویرایش
سنگی كه طاقت ضربه های تیشه را ندارد تندیسی زیبا نمی شود از زخم تیشه خسته نباش كه وجودت شایسته تندیس است
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/8 ویرایش
خود را تسلیم خواسته ی الهی كن به همان گونه كه لازم است و آنگاه ببین كه دنیا تسلیم خواسته ی تو شده
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/8 ویرایش
ای ناز ِ مهربون سلام ، باز اومدم به دیدنت حال و هوام بارونیه ، از غمه پر کشیدنت همبازی قشنگ من ، حالت چطوره مهربون ؟ خوش می گذره بدونِ ما ، زندگی...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/7 ویرایش
دیشب خواستم واسه ی دل خودم فال بگیرم ... وقتی فالنامه رو باز کردم ... چشمم به شعری افتاد که هیچ ربطی به دل من نداشت... تازه فهمیدم که دلم مال خودم نیس...
ادامه مطلب