مهدی کامجو 1386/10/5 ویرایش
گر همسفر عشق شدي، مَرد سفر باش ورنه، رهِ خود گير و يکي راهگذر باش هم نعره ي امواج ، گرت عَربده اي نيست در برکه ي آسايش خود زمزمه گر باش هشدار ، که...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/5 ویرایش
مهر يه چيزيه مهربوني يه چيز ديگه، عشق يه چيزيه عاشق شدن يه چيز ديگه، قلب و دل يه چيزيه اما توي قلب تو جا شدن يه چيز ديگه
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/5 ویرایش
شبي از شبها تو به من گفتي كه شب باش: من كه شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود به اميدي كه تو فانوس شب من باشي
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/4 ویرایش
دست عشق از دامن دل دور باد! مي توان آيا به دل دستور داد؟ مي توان آيا به دريا حكم كرد. كه دلت را يادي از ساحل مباد؟ موج را آياتوان فرمود: ايست! باد راف...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/4 ویرایش
دوست واقعی شما کسی است که هیچ احتیاجی به شما ندارد، اما باز هم دوست شماست وقتي کسي به تو گفت که از ته دل دوستت دارم، مواظب باش. چون هنوز جايي در بال...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/4 ویرایش
موفقيت مثل يک دختر زيبا هر لحظه ممکن است ما را ترک کند ولی شکست مثل يک مادر می خواهد درس های مهم زندگی را به ما بياموزد
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/4 ویرایش
هيچ وقت آرزو نکن که توي دنيا جاي کس ديگه اي باشي ، چون اون موقع جاي خودت توي دنيا خيلي خاليه .....
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/4 ویرایش
ميدوني وقتي خدا داشت بدرقه ات ميکرد بهت چي گفت؟ جايي که ميري مردمي داره که ميشکننت نکنه غصه بخوري من همه جه باهاتم، تو تنها نيستي.تو کوله بارت عشق ميذ...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/4 ویرایش
بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه كه بودم در نهانخانه جا...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/4 ویرایش
دارد هنوز يک سر خون آلود ، بالاي نيزه مرثيه مي خواند اي کاش مردهاي خدايي را ، اين نوحه ي غريب بترساند
ادامه مطلب