مهدی کامجو 1386/12/10 ویرایش
آن قَدَر غصه ي بي ناني مردم خوردم ... كه فراموشم شد ... كودك همسايه ! از چه رو خندان نيست !! و كسي گفت آرام ... درد ِ مردم ... نان نيست !! ايمان نيست
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/12/9 ویرایش
هفتاد و دو سینه سرخ هجرت کردند با سرور آفتاب بیعت کردند رفتند و به دریای ابد پیوستند چون رود به اصل خویش رجعت کردند
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/12/9 ویرایش
شاگرد از استادش پرسید: عشق چیست؟ استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما هنگام عبور از گندم زار به یاد داشته باش که نمی تو...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/12/9 ویرایش
«خدايا زائران قبرحسين را بيامرز، اينان که در اين راه، پول خرج ميکنند، بدنهاي خود را دراين راه در معرض خطر قرار ميدهند... خدايا رحم کن بر چهرههايي ک...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/12/9 ویرایش
در کوي عشق، درد و بلا کم نميشود از باغ خلد، برگ و نوا کم نميشود تيغ شهادتست دل گرم را علاج اين تشنگي به آب بقاء کم نميشود قاصد، تسلي دل عاشق...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/12/9 ویرایش
نام من سرباز كوي عترت است دوره آموزشم در هيئت است پادگانم چادري از نور و نار سر درش نام علي و ذولفقار نقش سر دوش من يا فاطمه ست قمقمه ام پر ز آب علقمه...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/12/9 ویرایش
هیچ سنگی را خوار نشمار زیرا بارها و بارها همان سنگی كه معمار خوارش شمرده، در پایان شالوده بنایی شده است
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/12/8 ویرایش
صورتگر و نقاشم هر لحظه بتی سازم وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم صد نقش بر انگیزم با روح در آمیزم چون نقش تو را بینم در اتشش اندازم
ادامه مطلب